تمام حقایقی که امروز بسیاری از آنها را بدیهی و محرز میدانیم زمانی در گذشته یک راز بودهاند. اگر روابط بین اضلاع مثلث قائم الزاویهی فیثاغورث را یک قانون بدیهی و ساده میدانیم، همین رابطه ساده نتیجه سالها تلاش فردی به نام فیثاغورث سیموسی برای کشف راز روابط بین اضلاع یک مثلث بوده است. شاید قبل از این فرد، کسی به مغزش خطور نمیکرد که بین اضلاع یک مثلث میتواند روابطی وجود داشته باشد. یک راز قدیمی!
در مباحث امروزی، بسیاری از این قوانین وجود دارند که شدیداً شبیه به یک راز هستند تا یک حقیقت به اثبات رسیده. نظر ریسمان که کامران وفا دانشمند ایرانی بر روی پیشرفت آن بسیار تاثیرگذار بود، شاید یکی از همین رازها باشد. کلیت این نظریه توصیف قوانین فیزیک هستی است که به صورت یک سری اشیاء یک بعدی مرتعش (0_0) به نام ریسمان توصیف میگردند. آیا نظریه ریسمان حقیقت دارد؟ راهی برای طراحی آزمایشات فیزیکی برای امتحان این نظریه وجود ندارد.
افراد معدودی توانستند مفاهیم عمیق این نظریه را بسط و گسترش دهند. آیا این دلیلی است که نظریه ریسمان یک نظریه سنگین و دشوار است؟ چرا نظریه ریسمان در زمان زیستن فیاغورث اثبات نشد؟ آیا سالها بعد افراد نظریه ریسمان را بمانند قانون فیثاغورث یک حقیقت بدیهی میدانند؟
نظریه ریسمان یک راز بوده یا یک سِر؟
رازها با اسرار متفاوت هستند. تفاوت بین این دو، تفاوت بین ممکن و ناممکن است. در واقع ما میتوانیم با تلاش بسیار به یک راز دست پیدا کنیم (ممکن) اما هیچگاه نمیتوانیم به یک سِر برسیم (ناممکن)
رازهای جهان تمام شدهاند!
درست است که بشر نمیتواند به اسرار دست پیدا کند. اما چرا دیگر در جهان امروز هیچکس به دنبال دست یابی به یک راز نیست؟ چرا کمتر در مورد یک کشف جدید در دنیای امروز میشنویم؟ آیا هیچ راز دیگری برای رسیدن در این جهان وجود ندارد؟ خیلی از ما افراد در دنیای مدرن، جهان را جایی میبینیم که گویا رازی دیگر در آن وجود ندارد. هیچ میل و انگیزهای برای یافتن حقایق جدیدتر و پیچیدهتر در اغلب افراد جامعه وجود ندارد.
تئودور جان کاکزینسکی (یک دانشمند و قاتل بمبگذار) به صورت عمیق به تحلیل این مسئله پرداخت. کاکزینسکی با آیکیوی 167 در 16 سالگی توانست به دانشگاه هاروارد راه پیدا کند. در سال 1968 توانست در سن 25 سالگی لقب جوانترین استاد ریاضی تاریخ دانشگاه یو سی برکلی را به خود اختصاص دهد. دو سال بعد از اخذ این عنوان کاکزینسکی از سمت خود استعفا داد. تد از ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۵ درگیر بمبگذاری در سرتاسر آمریکا علیه افراد مرتبط با فناوری مدرن بود و بمبهای متعددی را جاسازی کرد که نهایتاً منجر به کشته شدن سه نفر و زخمی شدن ۲۳ نفر دیگر شد. به دلیل اختلال شخصیت اسکیزویید همواره دادگاه سعی داشته تا او را دیوانه جلوه دهد اما او بارها توانست خود را از این اتهام تبرعه کند. اما پس از این که معلوم شد طولانی شدن دادگاه به او فرصتی برای پوشش خبری ملی میدهد، در معاملهای به حبس ابد بدون امکان عفو (ابد و یک روز) محکوم شد و هماکنون در زندان EDX Florance زندگی خود را میگذراند و همچنان در عرصهٔ نوشتن فعال است. EDX Florance فوق امنیتیترین زندان آمریکاست که تنها جای مردانی است که نیاز به مراقبت شدید دارند. با تعاریف بالا، عموما تد کاکزینسکی همیشه یک قاتل بمبگذار معرفی شده و همیشه از تعریف نبوغ او خودداری شده است.
او در سال 1995 به صورت ناشناس مقالهای 35000 کلمهای منتشر کرد که بعدها FBI توانست متوجه شود که از طرف کاکزینسکی بوده است. در این مقاله کاکزینسکی مفاهیمی ارائه داد که بسیار به موضوع مقالهی من مرتبط است.
کاکزینسکی در این مقاله ادعا میکرد که هر فرد برای شاد بودن نیازمند آن است که اهدافی داشته باشد و رسیدن به آنها به تلاش نیاز داشته باشد. همینطور افراد نیازمند آن هستند که در رسیدن به حداقل برخی از اهداف خود موفق شوند. او اهداف انسانها را به سه دسته تقسیم کرد:
- اهدافی که با حداقل تلاش میتوانند برآورده شوند.
- اهدافی که با تلاش جدی میتوانند برآورده شوند.
- اهدافی که فارغ از هر میزان تلاش، نمیتوان برآورده شوند.
این سهگانه کلاسیک ساده، دشوار و ناممکن همان چیزی است که ما در بخش قبل به عنوان بدیهی، راز و سِر از آنها یاد کردیم.
در ادامه این مقاله کاکزینسکی استدلال کرد که افراد مدرن افسردهاند؛ زیرا آنها افراد مدرن همیشه اینگونه تصور میکنند که تمامی مسائل پیچیده و دشوار در دنیا پیش از این حل شده اند. آن دسته از مسائلی که باقی مانده اند یا انقدر ساده هستند که احتیاج به تفکر و تعمق در آنها وجود ندارد یا به شکلی ناممکن است که پیگیری و تعمق در آنها به صورت عمیقی غیررضایت بخش هستند. آنچه که افراد مدرن قادر به انجام آن هستند را حتی یک بچه میتواند انجام دهد و آنچه که نمیتوانند انجام دهند را حتی اینشتین هم قادر به انجام آن نیست. بدین ترتیب راه حل کاکزینسکی، نابود کردن نهادهای موجود، خلاص شدن از دست تکنولوژی و اجازه دادن به مردم برای شروع دوباره و از نو کار کردن روی مسائل دشوار حل نشده جهان (رازها) بود.
روشهای کاکزینسکی دیوانهوار بودند. اما از دست رفتن ایمان او به خط مقدم تکنولوژیک جهان، چیزی است که در تمامی اطراف ما دیده میشود. اگر در شخصیت بعضی از افراد دقت کنید، این نشانههای بیاعتنایی به تکنولوژی را خواهید دید. هنوز هستند کسانی که نشانههایی از گذشته گرایی را در خود دارند. افراد داش مشتی (لوطی)، سیبیلهای دسته موتوری، شلوارهای پاچه گشاد، کاست، پخشکننده ویدئو، گرامافون، خریداران اجناس قدیمی و آنتیک و … همه از این دست افرادی هستند که گذشته گرایی درونشان رشد کرده است و این نشانهای برای قطع امید از زندگی مدرن و تکنولوژیک در عصر مدرنیزه شدهی امروز است. این افراد شخصیت رو به گذشتهای دارند که در آن زمان افراد به دلیل مسخ نشدن توسط تکنولوژی، هنوز به آینده خوشبین و امیدوار بودند. استدلال کاکزینسکی تحت عبارت افراد افسرده شده، در آنها صدق نمیکند.
اگر آنچه که ارزش انجام دادن دارد، پیش از این انجام شده است، پس میتوانید وانمود به بیرغبتی برای دستاورد جدید بکنید و مثلا فروشنده قهوه شوید!
با کمی تعمق بیشتر درمیابیم که این شیوه، شیوهای است که اکثر بنیادگران و سازمانها به آن عمل میکنند. به عنوان مثال، تمامی بنیادگران دینی، حد میانهای برای مسائل دشوار دینی باقی نگذاشته و نمیگذارند. یا حقایق و مطالب دینی آنقدر ساده هستند که از یک کودک انتظار داریم تا آنها را از حفظ برایمان بازگو کند و یا حقایق دینی جزو اسرار الهی هستند که دستیابی به آنها کار هیچ کس نیست.
مثالی دیگر؛ در بازار آزاد که قیمت اجناس با توجه به تقاضا از طرف خود بازار مشخص میشود، حتی یک کودک میتواند قیمت اجناس و کالاها را بدست بیاورد اما اینکه قیمتهای تعیین شده منطقی هستند یا خیر نمیتواند مورد شک و تردید قرار بگیرد. بازار و قدرت آن بسیار بیشتر از آن است که در توان ماست.
شاید این مطلب ادامه داشته باشد…
2 پاسخ
خوبه هاااا ولی نمیشه ادمارو از تکنولوژی دور کرد تا خودشون از اول بهش برسن، این یه جور عقب موندگی حساب میشه و زندگی ادمارو به یه دور باطل نزدیک میکنه
شاید تکنولوژی یه مسیر اشتباه برای بشریت بوده! شاید اگر برگردیم عقبتر بدون تکنولوژی به چیزای باحالتر و بهتر از تکنولوژی برسیم.